بحثى در امامت <\/h3>لزوم وجود امام پس از رحلت پیغمبر صلى الله علیه و آله بمنظور جانشینى آنحضرت براى رهبرى ملت اسلام بطوریکه اطاعت او بر تمام امت لازم و واجب باشد مورد تأیید فریقین خاصه و عامه است زیرا هیچ سازمان و اجتماعى بدون ریاست و رهبرى نمیتواند ببقاء خود ادامه دهد ولى بحث در اینست که چه کسى باید جانشین پیغمبر صلى الله علیه و آله شود و چه شرایط و خصوصیاتى را داشته باشد و چه کسى او را بدین مقام منصوب سازد؟اهل سنت هر حکومتى را که بوسیله یک فرد مسلمان مستقر گردد خلافت اسلامى دانسته و جانشین پیغمبر صلى الله علیه و آله را هم منتخب از طرف مردم میدانند در نتیجه بعصمت خلیفه قائل نبوده و خلافت اسلامى را در ردیف حکومتهاى بشرى بشمار میآوردند و فقط بطرز رفتار خلفاء و چگونگى اعمال آنها نظر دارند که با مردم بعدل و داد رفتار نمایند! اما بعقیده شیعه امامت منصب الهى بوده و تالى نبوت است و همچنانکه پیغمبر صلى الله علیه و آله از جانب خدا مبعوث شده است امام نیز باید از ناحیه خدا تعیین گردد و علاوه بر داشتن افضلیت نسبت بقاطبه مردم در کلیه سجایاى اخلاقى و فضائل نفسانى،عصمت او هم در درجه اول شرایط لازمه است و این مقام فوق تشخیص مردم است بنا بر این اجماع و انتخاب مسلمین شرط امامت نیست و قبول و یا تسلیم مسلمین نیز دلیل امامت نمیباشد اگر چه امام براى حفظ اساس دین بظاهر مجبوربتقیه و بیعت باشد. البته لفظ امام را بمعنى لغوى آن بهر پیشوائى میتوان گفت مانند امام جماعت (در نماز) حتى به پیشوایان کفر نیز اطلاق میشود چنانکه خداوند در قرآن کریم فرماید:فقاتلوا ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم (1) . ولى امامت در اصطلاح علم کلام و بمعنى مخصوص آن که جانشینى پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله است عبارت از ریاست عمومى الهیه است بر همه مردم در امور دنیا و دین که بر تمام افراد امت متابعت از صاحب چنین مقامى لازم و واجب است،بعبارت دیگر امام و جانشین پیغمبر باید ریاست و رهبرى جامعه اسلامى را در سه جهت (از لحاظ حکومتـبیان معارف و احکام دینىـرهبرى و ارشاد حیات معنوى) بعهده بگیرد و پر واضح است که چنین کسى باید از جانب خداوند تعیین و منصوب گردد و مؤید بالهامات ربانى باشد زیرا همچنانکه براى بوجود آمدن دینى پیغمبرى از طرف خداوند تعالى مبعوث میشود براى حفظ و بقاى آن دین نیز تعیین و نصب امام از جانب خدا لازم و ضرورى میباشد. از جمله استدلالات شیعه بر صحت عقیده خود دلیلى است معروف بدلیل لطف که چون نظام اجتماع بدون وجود قانون الهى مختل،و میان افراد آن جامعه هرج و مرج پیدا میشود لذا براى تعیین روابط افراد با یکدیگر و همچنین براى تعیین وظایف و تکالیف دینى و اخلاقى آنها که نتیجهاش رسیدن بسعادت جاودانى است خداوند از راه لطف پیغمبرى را بسوى آنان مبعوث میکند تا افراد جامعه را در مسیر تکامل مادى و معنوى هدایت نماید چنانکه در قرآن کریم فرماید:لقد من الله على المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین (2) . یعنى خداوند بر مؤمنین (از راه لطف) احسان و اکرام نمود که در میان آنهاپیغمبرى را بر انگیخت که بر آنان آیات او را میخواند و آنها را (از شرک و پلیدى و رذائل اخلاقى) تزکیه نموده و کتاب و حکمت یادشان میدهد و اگر چه قبلا در گمراهى آشکارى بودند. دلیل لطف را اهل سنت نیز در باره پیغمبر قبول دارند اما در مورد امام آنرا نمىپذیرند در صورتیکه لطف خدا کامل است و هرگز ناقص و نا تمام نمىماند بنا بر این امام نیز باید پس از رحلت پیغمبر صلى الله علیه و آله از جانب خدا منصوب شود و پیغمبر در حال حیات او را بمردم معرفى کند چنانکه نزول آیه تبلیغ در غدیر خم روشنگر این مطلب بوده و در فصول گذشته بدان اشاره گردیده است،خواجه نصیر الدین طوسى در کتاب تجرید الاعتقاد گوید :الامام لطف فیجب نصبه على الله تعالى تحصیلا للغرض (3) . علاوه بر دلیل لطف آیاتى در قرآن کریم وجود دارند که ثابت میکنند امامت و خلافت الهیه موهبت و منصب خدائى است و امام نیز بوسیله خداوند منصوب میگردد از جمله آنها آیههاى زیر است: اذ قال ربک للملائکة انى جاعل فى الارض خلیفة (4) ...هنگامیکه پروردگار تو بفرشتگان گفت من در روى زمین خلیفهاى قرار میدهم... و اذا بتلى ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انى جاعلک للناس اماما قال و من ذریتى قال لا ینال عهدى الظالمین (5) . چون ابراهیم را پروردگارش بسخنانى آزمایش نمود (مانند افکندن او در آتش بدستور نمرود و هجرت از وطن و مأمور شدن بذبح اسمعیل و امثالهم) و ابراهیم آماده انجام و اتمام آنها گردید خداوند باو فرمود که من ترا (علاوه بر مقام نبوت) براى مردم امام قرار میدهم عرض کرد این امامت را ببعضى از اولاد من هم قرار بده خداوند فرمود عهد من (امامت) بستمکاران نمیرسد.در این دو آیه خداوند تصریح میکند که نصب امام و خلیفه بدست خدا است و این امامت هم بر اشخاص ظالم و ستمگر نمیرسد و عدم ظلم امام عصمت او را میرساند و اگر بعقیده اهل تسنن قرار باشد امام از طریق شورا و اجماع انتخاب شود جواب آیات فوق چیست؟ صاحب تفسیر المیزان در ذیل تفسیر آیه مزبور چنین مینویسد: آنچه از آیات مختلفه قرآن در این زمینه استفاده میشود اینست که هر کجا نامى از امامت برده شده هدایت هم بعنوان تفسیر بدنبال آن ذکر گردیده است مثلا در داستان ابراهیم فرماید : و وهبنا له اسحق و یعقوب نافلة و کلا جعلنا صالحین،و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا (6) . و ما بابراهیم اسحق را و یعقوب را (که فرزند اسحق بود) بخشیدیم و همه آنها را از نیکان و شایستگان قرار دادیم و آنان را امامانى قرار دادیم که بامر ما مردم را هدایت نمایند . و در جاى دیگر فرماید:و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا و کانوا بایاتنا یوقنون (7) . و از آنها (بنى اسرائیل) امامانى قرار دادیم که بفرمان ما هدایت میکردند چون (بسختىهاى ناشى از نا فرمانى قوم) صبر کردند و بایات (معجزات) ما یقین داشتند. بطوریکه ملاحظه میشود در این موارد (هدایت) بعنوان توضیح بعد از امامت ذکر شده و سپس آنرا مقید بامر کرده و فرموده است یهدون بامرنا یعنى پیشوایان که بامر ما هدایت میکنند و از اینجا معلوم میشود که مقام امامت مقام هدایت مخصوصى است که عبارت از هدایت بامر خدا بوده و یکنوع ولایت بر اعمال مردم است از نظر باطن که توأم با هدایت میباشد و منظور از هدایت در اینجا ایصال بمطلوب یعنى رسانیدن بمقصد است نه تنها راهنمائى و ارائه طریق که کار پیغمبران و رسولان بلکهعموم مؤمنانى است که از راه موعظه و نصیحت مردم را بسوى خدا دعوت میکنند (8) . بموضوع دیگرى که باید توجه نمود اینست که خداوند دلیل اعطاء مقام امامت را چنین بیان کرده است (لما صبروا و کانوا بایاتنا یوقنونـچون صبر کردند و بآیات ما یقین داشتند) بنا بر این،علت اعطاء آن صبر در راه خدا آنهم صبر مطلق که شامل تمام امتحانات و دارا بودن مقام یقین (پیش از صبر) است چنانکه در باره ابراهیم فرماید: و کذلک نرى ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین (9) . یعنى و بدینگونه ملکوت آسمانها و زمین را بابراهیم نشان میدهیم تا از اهل یقین گردد .پس امام باید داراى مقام یقین بوده و عالم ملکوت بر او مکشوف باشد. همچنین کسى میتواند مقام با عظمت امامت را دارا شود که ذاتا سعادتمند بوده باشد زیرا اگر ذاتا سعادتمند نباشد و در بعضى اوقات ظلم و شقاوت از او سر بزند در اینصورت صلاحیت احراز چنین مقامى را نداشته و خود محتاج بهدایت دیگرى خواهد بود و این معنى با مقام هدایت سازشى ندارد (10) . ممکن است کسى بگوید حضرت امیر علیه السلام که فقط مقام امامت را داشت چگونه از پیغمبران پیشین مانند ابراهیم که هم پیغمبر بوده و هم مقام امامت را داشته است افضل و برتر است؟پاسخ اینست که مقام امامت داراى مراتب مختلفى است (همچنانکه پیغمبران در نبوت همه یکسان نبودهاند) و آنحضرت مرحله کاملتر امامت را دارا بود (11) .و چنانکه اشاره شد امام باید داراى مقام یقین باشد و خداوند میفرماید ملکوت آسمانها و زمین را بابراهیم نشان دادیم تا از اهل یقین گردد اما یقینى که حضرت امیر علیه السلام داشت فوق یقین ابراهیم بود در نتیجه مرتبه امامتش هم قوىتر از مرتبه امامت او خواهد بود زیرا ابراهیم با آنهمه یقینى که داشت بخداوند عرض کرد:رب ارنى کیف تحى الموتى (12) ؟ (خدایا بمن نشان بده که چگونه مردگان را زنده میکنى؟) ولى حضرت امیر علیه السلام فرمود :لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا (13) !یعنى اگر تمام حجابات از میان برداشته شود من ذرهاى به یقینم نمیافزایم! با توجه بمطالب معروضه ثابت میشود که مقام امامت منشأ الهى دارد و مردم بهیچ عنوانى صلاحیت انتخاب کسى را بچنین سمتى ندارند زیرا مردم هر اندازه هم بصیر و موشکاف باشند باز انتخاب کسى بمنصب امامت از حدود درک و تشخیص آنان خارج است چنانکه حضرت موسى که پیغمبر بزرگ و اولو العزمى بود از میان تمام قوم خود فقط هفتاد نفر واجد شرایط و صلاحیت دار را انتخاب کرده و به طور برد ولى آنان که زبده و منتخب بنى اسرائیل بودند حدود فهم و درکشان تا بدانجا بود که به آنحضرت گفتند.ارنا الله جهرة (خدا را آشکارا بما نشان بده) پس جائى که انتخاب موسى اینگونه باشد انتخاب دیگران معلوم است که بچه نحوى خواهد بود. و باز بر همگان واضح و معلوم است که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله ترجمان علوم الهى و گنجینه اسرار حق بوده و در بارهاش خداوند در قرآن فرماید.علمه شدید القوى (14) بنا بر این جانشین وى نیز تا مظهر و وارث چنین صفاتى نباشد نمیتوانددر مسند او نشسته و امت وى را رهبرى نماید بعبارت دیگر امام نیز مانند پیغمبر داراى روح قدسى است و تشابه و سنخیتى میان آنان وجود دارد که میتواند جانشین آنحضرت گردد و این شرایط و خصوصیات براى اشخاص دیگر امکان پذیر نباشد براى توضیح مطلب بیک مثال عامیانه اشاره میشود. فرض کنید پزشکى که متخصص بیماریهاى قلبى است اگر براى مدتى بمسافرت رود و بخواهد در غیابش مطب او براى رجوع بیماران قلبى دائر باشد باید پزشک دیگرى را که در همان رشته تخصص دارد بجاى خود گذارد نه اشخاص معمولى را حتى پزشک غیر متخصص مثلا دندان پزشکى را هم نمیتواند جانشین خود قرار دهد،یا چنانچه آهنگرى بخواهد موقتا دیگرى را در جایش گذارد باید کسى را پیدا کند که مانند خودش صاحب آن حرفه باشد و الا نمىتواند مثلا قصابى را در جاى خود بنشاند و این مطلب از بدیهیات بوده و بر همه واضح و آشکار است بدینجهت حضرت امیر علیه السلام فرماید:نحن شجرة النبوة و محط الرسالة و مختلف الملائکة و معادن العلم و ینابیع الحکم (15) .یعنى ما (ائمه اثنى عشر) از شجره نبوتیم و از خاندانى هستیم که رسالت و پیغام الهى در آنجا نازل شده و رفت و آمد فرشتگان در آنجا بوده است ما معدنهاى علم و چشمههاى حکمتها میباشیم. و در خطبه دیگر فرماید:الا ان مثل ال محمد صلى الله علیه و آله کمثل نجوم السماء،اذا خوى نجم طلع نجم (16) . بدانید که مثل آل محمد صلى الله علیه و آله مانند مثل ستارگان آسمان است،زمانیکه ستارهاى ناپدید شد ستاره دیگرى طلوع میکند (با فوت یا شهادت هر امام امامى دیگر بجاى او مىنشیند .) همچنین در خطبه دیگر فرماید:این الذین زعموا انهم الراسخون فى العلم دوننا؟کذبا و بغیا علینا،ان رفعنا الله و وضعهم و اعطانا و حرمهم و ادخلنا و اخرجهم،بنا یستعطى الهدى و یستجلى العمى،ان الائمة من قریش غرسوافى هذا البطن من هاشم،لا تصلح على سواهم و لا تصلح الولاة من غیرهم (17) . کجا هستند کسانى که بجز ما اهل بیت گمان میکنند آنها در علم راسخ و استوارند: (ادعاى آنها) دروغ و ستم بر ما است زیرا خداوند ما را برترى داده و آنها را فرو گذاشته و (مقام امامت را) بما عطاء فرموده و آنانرا بى بهره ساخته است و ما را (در آنمقام) داخل نموده و آنها را خارج کرده است،بوسیله ما هدایت و راهنمائى طلب میگردد و (پرده نادانى و گمراهى و) کورى برداشته شود،زیرا پیشوایان دین از قریش و از نسل هاشم بوجود آمدهاند (امامت و خلافت) بر غیر ایشان سزاوار نیست و خلفاى غیر ایشان براى جانشینى (پیغمبر صلى الله علیه و آله) صلاحیت ندارند. حضرت سجاد علیه السلام نیز در دعائى که پس از ختم قرآن میخواند به پیشگاه خداوند چنین عرضه میدارد: اللهم انک انزلته على نبیک محمد صلى الله علیه و آله مجملا و الهمته علم عجائبه مکملا،و ورثتنا علمه مفسرا،و فضلنا على من جهل علمه و قویتنا علیه لترفعنا فوق من لم یطق حمله . اللهم فکما جعلت قلوبنا له حملة و عرفتنا برحمتک شرفه و فضله فصل على محمد الخطیب به و على آله الخزان له (18) . بار خدایا تو آنرا (قرآن را) بر پیغمبرت محمد صلى الله علیه و آله بطور مجمل فرو فرستادى و علم عجائب آنرا تماما باو الهام فرمودى،و تفسیر آنرا بما بمیراث دادى و ما را بر کسى که علم قرآن ندارد برترى بخشیدى و نیروى ما را از او فزون کردى و رتبهمانرا والاتر از او گردانیدى که تاب تحمل این علم را نداشت. بار الها همچنانکه دلهاى ما را براى نگاهدارى قرآن شایسته دیدى و از نظررحمت شرف و فضل آنرا بما شناساندى بر محمد صلى الله علیه و آله که بدان گویا بود و بر اولاد او که گنجوران علم اویند درود بفرست. از مضمون این بیانات چنین نتیجه بدست میآید که براى قرآن کریم مبین و مفسرى لازم است که از جانب خدا ملهم و مؤید باشد و هر کسى شایستگى احراز چنین مقامى را ندارد و از اینجا بطلان سخن عمر که در هنگام رحلت رسول اکرم صلى الله علیه و آله گفت حسبنا کتاب الله معلوم میشود زیرا تنها وجود کتاب خدا بدون مفسر و مبین آن نتیجه مطلوبه را بدست نمىدهد فرضا کتابى اگر در علم طب نوشته شده و در اختیار مردم قرار بگیرد آنکتاب بیماران را از مراجعه بطبیب بى نیاز نمیکند بلکه طبیب حاذقى باید وجود داشته باشد تا بتواند از آن کتاب استفاده نماید و یا آنرا بدیگران تدریس کند بهمین جهت پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله نیز در حدیث ثقلین که در نزد عامه و خاصه مسلم و قطعى است قرآن را همدوش عترت خود بمردم توصیه کرده و فرمود آندو هرگز از هم جدا نشوند تا کنار حوض بر من وارد شوند،و لن یفترقا حتى یردا على الحوض (19) .و عملا نیز ثابت شد که عمر در زمان خلافتش حل مسائل مبهم و مشکلات قضائى را نتوانست از کتاب خدا بدست آورد و ناچار بعلى علیه السلام پناه برده و گفت لو لا على لهلک عمر .و آنحضرت چون ملهم بافاضات ربانى و خود قرآن ناطق بود فورا رفع مشکل نموده و عمر را از بن بست رهائى مىبخشید. تفسیر آیات متشابه و تفصیل مجملات و توضیح احکام مبهم و حل معضلات علمى و مشکلات قضائى خواه ناخواه چنین شرایطى را براى امام ایجاب میکند زیرا فتواى امام مانند فتاوى فقهاء روى استنباط نیست بلکه متکى بعلم امامت است که لدنى و الهامى است و همیشه دیده شده است که هر گونه سؤال مشکل و بغرنجى که از ائمه اطهار علیهم السلام نمودهاند آنان بدون اینکه خود را ملزم باستنباط آن حکم از سایر احکام مشابه آن بدانند فورا بدون تأمل و درنگ جواب دادهاند همچنین هر کجا ابهامى در آیات قرآن بوده امام آنرا تفسیر نموده و مقصود خداى تعالىرا از نزول آن آیه بیان فرموده است بدون اینکه مقید بتطبیق آن با قواعد ادبى و یا هر گونه موازین علمى دیگرى باشد بهمین دلیل مقام امامت از نظر شیعه تالى مقام نبوت است و بحکمـاهل البیت ادرى بما فى البیت (اهل خانه بهتر میدانند که در خانه چه هست) ائمه اطهار نیز با علم لدنى و الهامى خود مقصود خدا و پیغمبر را دریافتهاند. براى تکمیل مطالب معروضه در این فصل بخلاصه حدیثى که کلینى و شیخ صدوق علیهما الرحمة بوسیله عبد العزیز بن مسلم از حضرت رضا علیه السلام در مورد امامت نقل کردهاند ذیلا اشاره میشود. عبد العزیز بن مسلم گوید موقعیکه حضرت رضا علیه السلام تازه بمرو آمده بود من خدمت آنحضرت رسیده و موضوع امامت را که مورد اختلاف بسیارى از مردم بوده و در پیرامون آن گفتگو میکردند بخدمتش عرض کردم. حضرت تبسم کرد و فرمود اى عبد العزیز مردم نفهمیدهاند و از آراء خود گول خوردهاند زیرا خداوند عز و جل پیغمبرش را قبض روح نفرمود تا دین را برایش کامل کرد و قرآن را هم که بیان هر چیزى از حلال و حرام و حدود و احکام و کلیه نیازمندیهاى بشر در آنست نازل فرمود و امر امامت را هم از کمال دین قرار داد و پیغمبر صلى الله علیه و آله هم رحلت نفرمود تا براى امتش معالم دینشان را بیان فرموده و راهشان را که راه حق است روشن گردانید و على علیه السلام را بسمت پیشوا و امام منصوب فرمود و چیزى از احتیاجات امت را فرو گذار نکرد در این صورت کسى که معتقد باشد خداوند عز و جل دینش را کامل نکرده است کتاب خدا را رد نموده و آنکه کتاب خدا را رد کند بدان کافر گشته است. آیا مردم قدر و منزلت امام را در میان امت میشناسند تا تعیین و انتخاب امام باختیار آنان گذاشته شود؟مقام امامت بسى قدرش بزرگتر و شأنش عظیمتر و مکانش عالیتر و عمقش فروتر از آنست که مردم با عقول (ناقص) خود بدان برسند یا با آراء خود آنرا درک کنند و یا بمیل و اختیار خود امامى را انتخاب کنند زیرا منصب امامت مقام شامخى است که خداوند عز و جل آنرا پس از نبوت و خلت در مرحله سیمبحضرت ابراهیم اختصاص داده و فضیلتى است که او را بدان مشرف نموده و نامش را بلند گردانیده است آنجا که فرماید:انى جاعلک للناس اماما قال و من ذریتى قال لا ینال عهدى الظالمین (20) .پس این آیه تصدى مقام امامت را براى ستمکاران تا روز قیامت باطل نموده و آنرا در میان برگزیدگان و پاکان نهاده است. سپس خداوند ابراهیم را گرامى داشت و امامت را در اولاد پاک و برگزیده او قرار داد و فرمود: و وهبنا له اسحق و یعقوب نافلة و کلا جعلنا صالحین و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلوة و ایتاء الزکوة و کانوا لنا عابدین (21) . یعنى اسحاق و سپس یعقوب را باو بخشیدیم و همه را صالح و شایسته نمودیم و آنها را امامانى قرار دادیم که بامر ما رهبرى کنند و انجام کارهاى نیک و همچنین اقامه نماز و دادن زکوة را بدانها وحى کردیم و آنها از پرستش کنندگان ما بودند.بنا بر این امامت همیشه در فرزندان (پاک و برگزیده) او بود و در طول قرنها از همدیگر ارث مىبردند تا اینکه خداى تعالى آنرا به پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله ارث داد و فرمود: ان اولى الناس بابراهیم للذین اتبعوه و هذا النبى و الذین آمنوا و الله ولى المؤمنین (22) . سزاوارترین و نزدیکترین مردم بابراهیم کسانى هستند که پیروى او را نموده و این پیغمبر و ایمان آورندگانند و خداوند ولى مؤمنان است. پس امامت مخصوص رسول اکرم صلى الله علیه و آله بوده و آنحضرت بدستور خداى تعالى و برسم آنچه خداوند واجب نموده بود آنرا بعهده على علیهالسلام گذاشت و سپس در میان فرزندان برگزیده او که خداوند بآنان علم و ایمان داده است جارى گشت چنانکه خداوند فرماید:و قال الذین اوتوا العلم و الایمان لقد لبثتم فى کتاب الله الى یوم البعث (23) . که مراد از اهل علم و ایمان در این آیه شریفه ائمه هدى میباشند بنا بر این امامت تا روز قیامت مخصوص اولاد على علیه السلام است زیرا پس از محمد صلى الله علیه و آله پیغمبرى نیست پس این نادانان از کجا براى خود امام اختیار میکنند؟ امامت در حقیقت مقام انبیاء و میراث اوصیاء است زیرا امامت خلافت خدا و رسول صلى الله علیه و آله و مقام امیر المؤمنین و میراث حسن و حسین علیهم السلام است. امامت زمام دین و مایه نظام مسلمین و موجب صلاح دنیا و عزت مؤمنین است. امامت ریشه نمو کننده اسلام و شاخه بلند آنست. کامل شدن نماز و زکوة و روزه و حج و جهاد و زیاد شدن غنائم و صدقات و اجراى حدود و احکام و صیانت حدود و ثغور ممالک اسلامى با وجود امام است. امام حلال خدا را حلال و حرامش را حرام داند،در اجراى حدود الهى قیام کند و از حریم دین دفاع نماید و مردم را با حکمت و پند و موعظه نیکو و برهان قاطع براه پروردگار دعوت میکند. امام مانند خورشید طالع و درخشانى است که نورش گیتى را فرا گیرد و در افقى است که دستها و دیدگان بدان نرسد.امام چون ماه چهارده شبه نورانى و مانند چراغ فروزان و مشعشع است و ستاره هدایتى است که در تاریکیهاى شب و عبور از شهرها و بیابانها و در امواج دریاها موجب راهنمائى مردم است. امام مانند آب شیرین و گوارا براى تشنگان (معارف الهیه) و دلالت کننده بر طریق راستى و نجات دهنده از هلاکت است. امام امین خدا است در میان خلقش،و حجت اوست بر بندگانش،و جانشیناوست در شهرهایش و بسوى خدا دعوت کننده و از حقوق او دفاع کننده است. امام از گناهان پاک و از عیوب منزه و بر کنار است و بعلم و دانش مخصوص،و حلم را شعار خود ساخته است. امام موجب نظام دین و باعث عزت مسلمین و خشم براى منافقین و سبب هلاک کافرین است. امام یگانه روزگار خویش است کسى با او همطراز نشود و هیچ دانشمندى با او برابرى نکند و او را مانند و نظیرى (غیر از امام دیگر) نباشد تمام فضیلت مخصوص اوست بدون اینکه محتاج بطلب و اکتساب از غیر بوده باشد بلکه این مواهب از جانب خداى بخشنده باو عطاء شده و اختصاص یافته است. پس کیست که بتواند بمقام معرفت امام برسد و یا امکان اختیار و انتخاب امام را داشته باشد؟ هیهات،هیهات،در این کار خردها گمراه گشته و بردبارها بیراهه رفته و عقلها سرگردان مانده و دیدگان بیفروغ گشته و بزرگان کوچک شده و حکماء متحیر و سخنوران در محصور و خردمندان در نادانى و شعراء و ادبا عاجز بوده و سخندانان در ماندهاند که بتوانند شأنى از شئون و اوصاف امام و یا فضیلتى از فضائل او را توصیف کنند و همگى بعجز و قصور خود معترف گشتهاند در اینصورت چگونه میشود که تمام فضائل امام بتوصیف در آید یا مطلبى از کار امام فهمیده شود و یا کسى پیدا گردد که جایگزین او گشته و اظهار بى نیازى کند؟ نه،چگونه و از کجا چنین چیزى ممکن است در حالیکه امام مانند ستارهاى است که افق حقیقتش از دسترس مردم و توصیف وصف کنندگان بسى بلندتر است پس اختیار مردم کجا و امام کجا و عقول مردم کجا و او کجا و مانند او کجا پیدا میشود؟ آیا گمان میکنند که امام را در غیر خاندان رسالت میتوان پیدا نمود؟بخدا که خودشان را گول زدهاند و امر باطل و بیهودهاى را آرزو کردهاند و به نردبان لغزندهاى (یا گردنه بلند و لغزندهاى که قدمها در آن میلغزند و بپایین سقوط میکنند) بالا رفتند و خواستند با عقول حیرت زده و ناقص و با آراء گمراه کننده خود نصبامام کنند!خدا آنان را بکشد بکجا منحرف شدند کار مشکلى را اراده کردند و دروغى (از خود) ساختند و بگمراهى دو رو شدیدى دچار شدند و در حیرت و سرگردانى افتادند که با چشم بینا امام را رها کردند و شیطان کردارهاى آنها را در نظرشان جلوه داد و از راه بدر برد در حالیکه اهل بصیرت هم بودند (چنانکه خداوند فرماید) : و زین لهم الشیطان اعمالهم فصدهم عن السبیل و کانوا مستبصرین (24) . |